از باران متنفرم ، از پاییز بدم می آید ، صدای خش خش برگ را دوست ندارم ، آفتاب را دوست ندارم ، اسکناس را دوست ندارم ... من یک پسرم ، نگو دوستم داری ، به جای آن دستم را بگیر ، اجازه بده به شانه هایت تکیه بدم ، فقط چند لحظه اجازه بده سنگینی سکوتم را بر دوشت بگذارم ، میبینی چه کمرشکن است؟ من یک پسرم ، با من از عشق و محبت حرف نزن ، بگذار کمی به چشمانت نگاه کنم ، در چشمانم چه میبینی؟ من یک پسرم ، بلد نیستم داد بکشم که ای خدا چقدر زندگی زیباست! به من بوکردن گل را یاد نداده اند ، من نمیتوانم با نگاهم دنبال پروانه بروم ، من فقط بلدم خشت روی خشت بگذارم و خشت بگذارم و خشت بگذارم و خشت بگذارم و وقت ندارم به مقصدم فکر کنم... به راستی مقصد من کجاست؟ برای چه میجنگم؟ تقدیم به من ، تقدیم به تو ، تقدیم به عشق ، تقدیم به دوست ، تقدیم به لبخند ، تقدیم به قلب ، تقدیم به نسیم ، تقدیم به خورشید ، تقدیم به انتظار ، تقدیم به حضرت ســـــــــــــــکـــــــــــــــــــوتــــــــــــــ ...